دختر مهربون مامان و بابا

تولد 11 ماهگی صبا خانوم

سلام به عزیز دل مامان و بابا خوشگل من بالاخره ۱۰ ماهگی هم به سلامتی سپری شد و وارد یازده ماهگی شدی نازگل مامان دوست دارم. از خدا میخوام که بهترین ها رو نصیبت کنه و یه روزی از موفق ترین آدم های روی زمین باشی. البته اول از همه سلامتیت رو باید از خداوند بخوام بعد هم بهترین بهترین بهترین ها رو دوست دارمممممممممممممممم خوشگلم تولد ۱۱ ماهگیت مبارک باشه   البته باید مامانی رو ببخشی که به خاطر مشغله زیاد فرصت کیک خریدن و تولد گرفتن رو ندارم ولی قول بهت میدم که انشاءلله تو تولد اولین سال تولدت جبران کنم عزیزم.   عشق من فقط اومدم که تولدت رو تبریک بگم که حداقل اینجا ثبت بشه نازنینم.   ...
31 فروردين 1390

شیطنت های جدید

سلام دختر نازنينم مي خوام امروز يه كمي راجع به كارهاي بامزه و بانمكي كه ياد گرفتي برات بگم اول از همه اينو بگم كه خلاصه بعد از كلي تنبلي بالاخره كم كم شروع كردي به سينه خيز راه رفتن البته اون هم از نوع دنده عقبش تا حالا كه كم كم داره 10 ماهت تموم ميشه هنوز چهار دست و پا دوست نداشتي راه برهي و از هر كسي هم سوال مي كردم مي گفت ايرادي نداره خيلي از بچه ها اينطور هستند و اصلا چهار دست و پا راه نمي رن و يكدفعه شروع با بلند شدن و راه رفتن مي كنن. من هم چون مشكل خاصي نمي ديدم اصلا ناراحت اين قضيه نبودم. چون خدا روشكر از لحاظ حركتي مشكلي نداري و خيلي خوب روروك رو مي بري و حركات دستت هم مشكلي نداره. ...
27 فروردين 1390

دعای کودکانه

دعای کودکان آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد! (تاده نظر‌بیگیان / ? ساله) خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / ? ساله) ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله) خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! ...
24 فروردين 1390

عاشقتم عزیزم

سلام به فرشته ناز مامان مامانی فقط اومدم بگم که دوستتتتت دارم عاشقتم اینهم عکس یه پیشی ناز تقدیم به دخترم         ...
23 فروردين 1390

عکس های تعطیلات عید نوروز صبا جون

اینهم عکس های تعطیلات عید نوروز صبا جون که قولش رو داده بودم اولین روز عید خونه بابا بزرگ خونه عمو وحید روز سوم   دخمل گلم در حال مطالعه   طبیعت بهار و صبا جون فضای سبز نزدیک منزل   اینهم دحتر کدبانوی من که اسباب بازیش کفگیر و ملاقه چوبی آشپزخونه ست   صبا جون و هفت سین نوروز ۹۰ منزل بابابزرگ   اولین روز عید که برای رفتن خونه بابابزرگ آماده می شدیم (دخترم که اینجا واقعا دختر شده)   اینهم عکسای شروع ده ماهگی   ...
23 فروردين 1390

چی بنویسم؟؟

سلام به دختر قشنگم میدونی چیه مامانی امروز رم دوربین رو خالی کردم و دوست داشتم که چند تا از عکسایی که تو ایام عید ازت گرفتم تو وبت بگذارم ولی متاسفانه نتونستم آپ لود کنم حتما تو روزهای آینده این کار رو خواهم کرد.   دختر قشنگم وقتی که بین روزهایی که برات می نویسم وقفه میفته راستش رو بخوای یه کمی سردرگم می شم که چی بنویسم از کجا شروع کنم و کدوم اتفاق رو برات تعریف کنم برای همین یه جورایی بعد از تعطیلات نوروز گیج و سردرگم شدم . آهااااا  یه خبر خوش برات دارم قراره به زودی برای اولین سفرت زائر امام رضا باشی اگر خدا بخواد تو خردادماه قراره بریم مشهد حتما بهت خوش میگذره و همه میگن کسی که اولین بار به حرم امام ...
22 فروردين 1390

تماس تلفنی یک کودک با خدا

  ... الو... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ پس چرا کسی جواب نمیده؟   یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟   خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده . بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ... هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .   صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟ فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولا...
20 فروردين 1390

مامان جون منو ببخش

سلام به شیرین ترین و عزیزترین دختر روی زمین مامانی میدونی همه بچه ها از نظر مامان و باباهاشون بهترین و زیباترین و شیرین ترین و در یک کلام عزیزترین موجود روی زمین هستن تو هم برای مامانی و بابا رضا بهترینی عاشقتم عزیزم زندگی بدون تو دیگه برام قابل تصور نیست نازنینم اومدم بگم که منو ببخشی که مثل خیلی از مامانی مهربونی که اینجا هستن خیلی نمی تونم خاطراتت رو به روز برات بنویسم باور کن خیلی دلم میخواد حداقل روزی نیم ساعت برات بنویسم ولی واقعا یه روزایی نمیشه مامانی ایشاالله هر وقت برزگ شدی و خودت یه مامان خوب شدی اونوقت می فهمی که مامانی چی میگه مخصوصا اگه یه دختر شیطون و بیقرار مثل خودت خدا بهت بده   تک تک روزهای ...
18 فروردين 1390

ماجراهای خرید عید و بازارچه خیریه

سلام به اميد زندگيم سلام به دختر نازنينم باز هم بايد از تو و دوستاي گلم معذرت بخوام كه چند روزي غيبت داشتم   امروز مي خوام حداقل به يكي از قولهايي كه داده بودم عمل كنم قرار بود برات از خريد شب عيد بگم ماماني روز چهارشنبه 11 اسفند كه بعد از خوردن كيك تولد عمه شهرزاد از خونه بابابزرگ برگشتيم حسابي خسته شده بودي و خوابت ميومد براي همين هم زود همه چيز رو مهيا كردم تا بريم بخوابيم اتفاقا خيلي زود خوابت برد و راحت خوابيدي ولي از بعدظهر كه از خونه مامان مريم آوردمت   احساس مي كردم صدات كمي گرفته با خودم گفتم شايد گريه كردي و صدات كمي گرفته و خيلي بهش اهميت ندادم ولي شب كه خوابيدي س...
17 فروردين 1390
1